نقره کوب
نقره کوب

نقره کوب

کم حرفانه

گمونم آدم ها هر چی کمتر حرف بزنن بیشترمینویسن.

اگه من آدم باشم(!) میتونه کم حرف بودنم توجیه پذیر باشه

وقتی تلفن جواب میدم نمیدونم بعد از احوال پرسی چی بگم

وقتی کسی میاد مهمونی و مامان نیست نمیدونم بعد از احوال پرسی چی بگم

وقتی میرم مهمونی نمیدونم بعد از احوال پرسی چی بگم

وقتی کسیو می بینم نمیدونم بعد از احوال پرسی چی بگم

و متاسفانه این توانایی رو هم ندارم که اگه از چیزی خوشم نمیاد وانمود کنم که بهش علاقه مند هستم، خیلی برام اهمیتی نداره که قیمت ارز و سکه و طلا چنده، خیلی برام جالب نیست شنیدن اینکه اوضاع سیاسی در چه حالیه ، خیلی مشتاق شنیدن فوت نوه ی  عمه ی همسایه ی شمسی خانوم و عروسی سمیرا دختر آقای امیری نیستم تقصیر من نیست وقتی از چیزی خوشم نیاد نمیاد دیگه.

ولی وقتی یکی بخواد یه شعر بخونه ذوق مرگ میشم ، از آسمون حرفی باشه میشم متکلم وحده، از قشنگی یه گل کسی بخواد چیزی بگه مشتاق میشم

اما با تموم اینا برای خیلیا مهم نیست که حافظ و مولانا و سهراب چقدر دوست داشتنی هستن، برای خیلیا مهم نیست زحل با تموم زیباییش نماد شومی و نحسی بوده، مهم نیست که عطارد و زهره ماه ندارن ، مهم نیست که گل شقایق کی رشد میکنه ، مهم نیست که دال کوچولو اسم منو بلد نیست

و من میشم کم حرف...

اما همیشه پشت جزوه هام ، چرکنویس وبلاگم، یادداشت های گوشیم ، حتی فایل های کامپیوتر پره از نوشته هایی که برای کسی جز من اهمیت نداره و هیچ کس جز من مشتاق شنیدنشون نیست.


نظرات 1 + ارسال نظر
Maryam دوشنبه 18 آبان 1394 ساعت 22:28 http://words-world.Blogsky.com

چقدر جالب
منم دقیقا اینطوری ام
خیلی شبیه

ههممون شبیه همیم:)

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.