غروب پاییز باشه و تازه یه داستان با یه پایان غم انگیز رو تموم کرده باشی...
هوا نیمه تاریک و سوز سرما
فروغ بخونی با اون شعر پر از درد قیصر
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟
آدم چه جوری به دلش حالی کنه امروزم مثل دیروزه؟
+ولی خودمونیم این درد پوستی امونمو بریده دیگه. خوب شو لعنتی:)
پاییز باهمه محبوبیتی که برای من داره
غروباش واقعا ولگیره
گاهی فکر می کنم شاید غروب پاییز و غروب جمعه و روزای اینچنینی برای این برامون غم انگیزه که بقیه میگن غم انگیزه
وگرنه دل آدم که به چیزی خوش باشه سیاه ترین و تاریک ترین عصر دنیا هم قشنگه و دلباز