نقره کوب
نقره کوب

نقره کوب

دانشجویی:)

دانشگاه رو هم دوست دارم هم دوست ندارم.

امروز برای دو تا کلاس که سر جمع دو ونیم ساعت نمیشد شیش ساعت تموم علاف چرخیدیم.

آی بی کلاه هم به پای من مجبوره تایم بین کلاسا رو تو نمازخونه سر کنه.

حوصله ی هیچ کدومو ندارم.

بیمارستان برام جذاب تره

ده برابر اون چیزی که تو کلاس میخوان به زور تو مخت کنن به راحتی و با اشتیاق به صورت عملی یاد می گیری.

خوابگاه اوضاعش بهتره چون عملا یه ریز صدای قهقه مون بلنده فقط این ترمکا یه جورین.

می دونم خودمونم ترمک بودیم ولی اینا دیگه خیلی یه جورین.

دلم  هم بنا به دلایل نامعلومی گرفته.

نظرات 3 + ارسال نظر
احسان چهارشنبه 17 آبان 1396 ساعت 00:01 http://filesshop.blogsky.com

من که کلا هر روز یه کلاس دارم، سر جمع هم ۹ واحدم کلا! تا بعد از ظهرها هم تو دانشگاه الاف ، عصرم میام خستم میخوابم و دیگه شام و اینا شب میشه و میرسه وقت خواب. کلا روزا همین شکلیه

ای بابا
خستگی چرا

مرد پاییزی جمعه 5 آبان 1396 ساعت 00:31 http://unheardarias.blogsky.com/

فک کنم منم همین حس رو دارم به دانشگاه ...
البته عاشق درس خوندن و عاشق رشته م بودم ...

من سینوسی ام
یه وقتا دوست دارم یه وقتا ندارم:)

لبخند ماه چهارشنبه 26 مهر 1396 ساعت 15:51 http://Www.niloofaraaneh.blogsky.com

موفق باشی دوستم

مرسی
شمام همینطور

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.