یه شب تلوزیون خراب بود .
اینترنت نداشتم.
حوصله ی فیلم دیدن و آهنگ و کتاب هم نبود.
تو همون یه شب اندازه ی یه ماه بابا برام حرف زد.
از بچگیش گفت از زندگی گفت وقتی دید من با علاقه گوش میدم ادامه داد ادامه داد با لبخند با شوق...
و همون یه شب من اندازه ی یه سال زندگی کردم، خاطره ساختم، تجربه به دست آوردم و دلخوش شدم.
زنده باشن
ممنون
سلامت باشین