نقره کوب
نقره کوب

نقره کوب

دیوانگی های خواب و بیدار

یعنی شما تو عصر بارونی حس خلا ندارید؟

فکر نمی کنید که به پایان دنیا نزدیک شدید و همه آخرین لحظه ها رو می گذرونیم.

حس بیهودگی عمیقی رو که انگار پایانی نداره رو تجربه نمی کنید و با خودتون نمی گید که خب ما رو چه به این حال و روزگار؟

ما رو چه به قبول کردن امانتی که آسمان بار آن را نتوانست کشید؟

به الست؟

به هیچ بودن 

ازل 

ابدیت

هیچ

و ترس از آینده ای مبهم که شادی ها رو روز به روز سطحی تر و اندوه ها رو عمیق تر می کنه.

زندگی دشوار شده نازنین

ترکیب طلایی

فشار خفقان آور و ملامت بار "بودن".

از سری حرف های جامانده

من چادرمو دوست دارم.

دوئل

ازدواج بدون عشق مثل نماز خواندن بدون اعتقاد بی رحمانه و ناشایست است.

***

کسی که بخواهد رستگاری را با تغییر محل زندگی اش بیابد، به هیچ چیز نخواهد رسید چرا که برای او همه جای زمین مثل هم است.

***

انسان در جستجوی حقیقت، دو قدم رو به جلو بر می دارد و یک قدم به عقب باز می گردد. زجرها، خطاها، و یکنواختی زندگی او را به عقب پرت می کند، اما پاروزن تشنه ی حقیقت، همین طور می رود و می رود و ادامه می دهد. و خدا را چه دیدی؟ شاید راهش را به سمت حقیقت بیابد...


دوئل_آنتوان چخوف


این سطور پایانی کتاب تمام آنچه است که چخوف سعی می کند آن را بنمایاند،حقیقت... نه داستان عشق است و نه نفرت نه دوستی ست و نه دشمنی اما در عین حال راوی تمام این ها نیز هست و شاید مهم تر از تمام آنها جدالی ست که در پایان داستان لاوسکی شخصیت اصلی دوئل با خود دارد.

شاید نام کتاب هم از این جدال با خویشتن گرفته شده، به هر صورت دوئل ارزش خواندن و اندکی تامل را بی شک داراست.