نقره کوب
نقره کوب

نقره کوب

:)

قرار شده یک هو بریم سفر

فردا

تا سحر چه زاید باز...

گذشتم از او به خیره سری

کف دست راستمو گرفتم جلوش، دست چپمو به صورت لترال(عمود میشه؟) گذاشتم روش طوری که فقط چهارتا انگشتم معلوم باشه، گفتم فکر کنم یه اینقدر کوتاه شه کافیه در حدی که اون تک و توک موخوره هاش برن.

و چه اتفاقی افتاد؟

به خودم اومدم دیدم وزن سرم به نصف کاهش پیدا کرده، موهام رفتن و اگه دیر می جنبیدم می تونستم بدل علیرضا منصوریان شم.

حس می کنم آرایشگرا یه انجمن مخفی و زیرزمینی دارن و هر ماه دور هم جمع میشن و آخرین متدهای "بی توجهی به مشتری و گند زدن به قیافه" رو با هم به اشتراک میذارن وگرنه این حجم از خلاقیت واقعا چیزی نیست که بشه تنهایی به کشفش نائل شد.

اما نیمه ی پر لیوان که اون پنج درصد پر اینه که ناخواسته از دستشون خلاص شدم.

***

چقدررررر محسن نامجو خوبه و چقدر دیر رسیدم به این حرف.

آهنگ "شکوه" داره برای بیستم پلی میشه و همچنان عاااالی:)