نقره کوب
نقره کوب

نقره کوب

به به و از این حرفا:)

ان کنت اعز علیک فخذ بیدی

فانا مفتون من راسی حتی قدمی

الموج الازرق فی عینیک ینادینی نحو الاعمق 

و انا ما عندی تجربه فی الحب و لا عندی زورق

انی اتنفس تحت الماء

انی اغرق، اغرق،اغرق


خیلی زیاد معتقدم که شعرها وقتی ترجمه میشن تا حدود زیادی داشته هاشون رو از دست میدن؛ در هر صورت خوردم به شعری از نزار قبانی عاشقانه سرای عرب و با عربی دست و پا شکسته ای که به زور تو مغزمون فرو کرده بودن کم و بیش از پسش براومدم و غرق زیباییش شدم و البته دلداده ی اشعار عربی:)

و معنی؟


اگر برایت عزیزم دستم را بگیر

من سراپا شیدایم

موج آبی چشمانت مرا به اعماق فرا می خوانند

و من تجربه ای در عشق ندارم، قایقی هم ندارم

من زیر آب نفس می کشم

من غرق می شوم

غرق می شوم

غرق می شوم


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.