نصف شهر رو با پای پیاده تو بارون گز کردیم.
نشستیم رو نیمکت و در حالی که از آسمون سیل میومد چایی و های بای خوردیم.
تمام سوراخ سنبه های بازار تره بار رو زیر و رو کردیم.
هرجا که میشد رو سرک کشیدیم.
برای اینکه یه مسیر اشتباهی رو برنگردیم سعی کردیم میانبر بزنیم ولی خب راهمون سه برابر شد.
مثل دیوونه ها به عابرای تو خیابون سلام کردیم.
تا میشد خندیدیم و خندیدیم و خندیدم و...
و آخرش مثل دو تا موش آب کشیده که پاهاشون از شدت درد زوق زوق می کرد برگشتیم.
چه خوب :)
عاااالی:)
خسته نباشید
ممنونم