نقره کوب
نقره کوب

نقره کوب

تابستان

مامانم میگه به اون دختره ی دور از خونه و خونواده بگید بیاد شام بخوره، قاعدتا اون دختره منم.

الله الله=))

+ چه خوب شده قالب بلاگ اسکای، به درد گوشی می خوره، به درد مایی که همش کله مون تو این صفحه ی مستطیلیه، اما شبیه قدیما نیست.

جر خوردگی طبقاتی

1."ل" میگه فامیلامون از کانادا اومدن ناراحتم، باید بریم بگردیم این کفش شیش میلیونی بخره من به مانتوی شصت تومنی توی تنم نگاه کنم، نمی دونه من این مانتو که یه ساله می پوشمشو ۴۵ تومن خریدم=)))


2. افتخار به قومیت و نژاد و ملیت؟ واقعیتش اگه به من بود ترجیح میدادم یه بز تو سوئد یا یه کلاغ تو هلند باشم تا اینی که الان هستم و این جایی که به دنیا اومدم.


3. تازه شم خواستگار آخوند هم دارم^__^