نقره کوب
نقره کوب

نقره کوب

نه چرا؟

یه سری آدم از گوگل می رسن اینجا

چیو سرچ می کنید که به اینجا ختم میشه؟

از سری پست های الکی

چقدر زندگی به مویی بنده

داییم فوت کرد

صحیح و سالم بود

ترس از دست دادن آدما افتاده به جونم، اگه فلانی بمیره، اگه فلانی نباشه، من چی کنم؟ اگه من بمیرم، خونواده م؟


:)

هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز تو یه فضای نیمه سورئالِ شبیه به داستان های ساراماگو زندگی کنم.

از سری پست های سال نو

هیچ نوشته ای به موندگاری وبلاگ نیست

اینو می دونم اما اصراری بر نوشتن بدیهیات ندارم.

۹۸ سال عجیبی بود.

سالی که ایمان نصفه نیمه ی من رنگ باخت.

سالی که چند ماهی سر کار رفتم

سالی که صبح تو بیمارستان وقتی دروغ شنیدم از تلوزیون حس تنفر و آشفتگی بهم دست داد

سالی که وسط میدون گارد ویژه دیدم و چشمام چاهار تا شد.

سالی که یه ویروس همه ی دنیا رو مسخره ی خودش کرد.

سالی که عجیب بود

خیلی عجیب

و حالا سلام بر ۹۹ 

سالی که امیدوارم خوب باشه، درسم تموم صه، شاغل شم، عاشق شم.

انتظاراتم همینه