ایستادم جایی که نمیدونم خوبه یا بد
انتخاب رشته کردم صرفا روزانه
رشته هایی که به نظرم قابل قبول بود و شهرایی که میتونستم برم
ته دلم میخواد که قبول شم
ته تر از اون میخواد که قبول نشم تا بشه یه توفیق اجباری برای یه سال تلاش بیشتر و قابل قبول تر
نمیدونم کلمه ایه که این روزا زیاد تو ذهنم میچرخه
میچرخه و میچرخه و در نهایت مثل یه قاصدک میشینه روی حرفام
از یه طرف از اینکه بتونم یه سال بیشتر تلاش کنم و از الان میتونم بگم که نسبت به امسال نتیجه ی بهتری میگرم مطمئنم
و از طرفی یه سال جاموندن یه سال درجا زدن یه سال حبس شدن حس تلخیه که نمیشه پسش زد
خدایا هرچی تو بخوای...