نقره کوب
نقره کوب

نقره کوب

چیز زیادی یادم نیست.

سنش شاید فقط چند سالی از صد کمتر بود.

صورتش پر از چین و چروک بود،یه عصا داشت که از جزیی از وجودش شده بود.

میدونی بعضی چیزا وقتی جزیی از وجود آدم میشن دیگه جدا کردنی نیستن میشن بخشی از خودت،یه عینک ، یه عصا،یه گلدون شمعدونی ، یه اخم نرم ،یه خنده ی شیرین، یه مهربونی ناب...

داشتم میگفتم...می گفت دندون مصنوعی نداره، می گفت تا حالا قرص و دوا نخورده، می گفت دکترا حال آدمو خوب نمیکنن فقط درد رو پنهون می کنن.

چیز زیادی ازش تو ذهنم نیست.فقط یادمه همیشه تو جیبش شوکولات داشت،یادمه قشنگ می خندید، یادمه مهربون بود ، یادمه همه رو دخترم و پسرم خطاب می کرد، یادمه قدش خمیده بود،یادمه بوی زندگی می داد، یادمه همه دوسش داشتن، یادمه اونقدر لاغر بود که میتونستی استخونای دستشو تشخیص بدی، یادمه همیشه قصه می گفت ، یادمه یه تسبیح کهنه داشت ، یادمه خیلی پیر نبود...

گفتم که ...چیز زیادی ازش یادم نیست.

نظرات 4 + ارسال نظر
Maryam سه‌شنبه 12 آبان 1394 ساعت 00:19 http://Www.words-world.blogsky.com

چطور؟
یعنی قبل از ب دنیا اومدنت فوت کردن؟
خدا رحمتشون کنه
شما بهم امید میدی و اونیکه پدربزرگش کنارشه باعث غبطه خوردنم میشه
دنیاست دیگه

آره خیلی قبل تر
دنیاست دیگه

مریم جوون دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت 13:54 http://rkhmm.blogfa.com

متنای وبلاگت خیلی قشنگن
میشه ازت خواهش کنم به وبلاگ منم یه سر بزنی و اگرم شد یه پیام تبریک واسه تولد عشقم بدی عایاااااااااا ؟؟؟؟
اگرم بشه که منو بلینکی تا بتونم زودتر پیاما رو جم کنم لطف میکنی قشنگم

مریم جوون دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت 13:52 http://rkhmm.blogfa.com

اما من همه رو یادمه
وقتی که بهم قصه میگفت
وقتی با مهربونیاش همه ی غم های دنیا رو ازم دور میکرد
وقتی که حاضر نمیشد کوچکترین ناراحتی واسه من پیش بایدش
اما حیف که الان نیست ...........

"ای کاش اونایی که دارن قدرشو بدوونن "

زنده ها را دریاب...

Maryam یکشنبه 10 آبان 1394 ساعت 22:34 http://Www.words-world.blogsky.com

خیلی خیلی خیلی زیبا بود
و چ موضوع مرتبطی شد با من
عصر یاد پدربزرگم ک تابستون از دستش دادم افتاده بودم خیلی دلتنگ بودم
این منو یاد اون انداخت...
راستی؛اون پستو خودم نوشتم یعنی حرف خودمه که با لهجه اقای همساده نوشتم
البته خودمم همون لهجه رو دارما!

"باید" خوشحال باشی
تو پدربزرگ داشتی
یه تصور ازش تو ذهنت هست
احتمالا کلی خاطره ی خوب باهاش داری
خوشحال باش چون همچین آدمی تو زندگیت بوده
من هیچ وقت پدربزرگامو ندیدم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.